هدیه ی امام رضا

فراخوان انتخاب اسم

 توجه        توجه                                     از همه عزیزان دعوت میکنیم که به ما در انتخاب نام برای دخملون یاری کنند.   ترجیحاً از اسامی زیر یکی رو انتخاب کنید که کنجدکم خیلی عجله داره. آوا    پریا     ترانه  خاطره  دریا     شادی     شیده     صبا  نگار    نوا ...
2 بهمن 1391

اولین تکون خوردنت

سلام جیگیلی مامان     امروز خیلی خوشحالم ، آخه میدونی امروز چه اتفاقی افتاد؟ امروز برای اولین بار تکون خوردنت را حس کردم  بعد هم دستم رو گذاشتم روی شکمم و شروع به صلوات فرستادن کردم و های های گریه کردم واقعاً حس جالبی بود و غیر قابل توصیف ،اما خودمونیم دخملم خیلی تنبلی چون امروز من دیگه 22w هستم و دارم تکون های تو رو به این واضحی می فهمم اما عیبی نداره فقط ان شاالله سالم باشی.   ١٤/١٠ با باباجون نشسته بودیم که من یکدفعه تکون خوردنت را فهمیدم و این حرکت شما را با جیغ و ذوق به باباجون  اعلام کردم ، هرچی توضیح میدادم باباجون می گفت نه بابا خیالاتی شدی بد دست باباجون را گرفتم وگذاشتم ...
29 دی 1391

از اسم وفامیل تا انتخاب اسم

امروز 06 / 10 و از دیشب یه برف   خیلی قشنگ شروع به باریدن کرده و امروز همه جا رو سفید پوش و  قشنگ کرده طوری که همش دوست دارم کنار پنجره بایستم و بیرون را ببینم،ان شاالله سال دیگه با هم بریم برف بازی و آدم برفی بسازیم وکیف کنیم. باباجون هم بخاطر همین صبح دیرتر بلند شد وبا هم صبحانه خوردیم و بعد رفت پژوهشکده، اما نیم ساعتی از رفتنش نگذشته بود که برگشت. من خیلی تعجب کردم! و فکر کردم تصادف کرده و نتونسته بره اما باباجون گفت :بخاطر برف و یخبندان نتونست بره و کلی خیالم راحت شد . مدتی گذشت و کم کم حوصله ام داشت سر می رفت،خیلی نا امیدانه به باباجون گفتم میای اسم و فامیل بازی کنیم ؟باباجون هم قبول ...
28 دی 1391

بازگشت به مشهد

تقریباً  2 ماهی شد که تهران بودم ،و بعد از اینکه کلی با مامانم  مهمانی و خرید رفتیم تصمیم گرفتم چند وقتی رو هم پیش باباجون باشم تا برای مدتی این خانواده خوشبخت در کنار هم باشیم. بنابراین 24 آذر صبح زود با قطار پردیس عازم مشهد شدم.طی راه اکثراً خواب بودم فقط برای صبحانه و ناهار بیدار شدم یه چیزی خوردم و دوباره خوابیدم تا رسیدم مشهد، وقتی رسیدم باباجون آمد دنبالم و با هم آمدیم خونه،هوای مشهد چندین برابر تهران سرد بود اینقدر که آدم از سرما می لرزید.  از شانس من هم شب شومینه یک دفعه خاموش شد و مجبور شدیم اتاق پذیرایی را ترک کنیم و به اتاق خواب کوچ کنیم .اون شب هوای پذیرایی با بیرون تقریباً هیچ فرقی نداشت. ...
27 دی 1391

خرید سیسمونی

سلام خوشمل مامانی   بعد از اینکه سونوگرافی انجام دادم و دیدم همه چی خوبه کلی خیالم راحت شد و از فرداش  با مامان بزرگ راه افتادیم رفتیم خیابان جهت خرید سیسمونی  برای شما . وای خدا، آدم تو این مغازه ها که می ره دلش ضعف می ره و دوست داره همه رو بار کنه و بیاره از بس که لباس ها و چیزهای جیگیلی بیگیلی دارند. اولین چیزی که برات خریدم یه کتانی خوشمل ، بعد هم هر سری می رفتیم خرید چون از این لباس های سر همی خیلی خوشم میاد یکی برات می خردیم همه هم سایز 1 یا 2 خیلی بامزه هستند        یه سری گل سر برای دخمل های کچل جدید اومده که از اونها هم برات خریدم که اگر کچل بودی بازم بتو...
27 دی 1391

شب یلدا

                                                                                                            &...
27 دی 1391

سونوگرافی سه ماهه دوم

امروز 21 / 9 برای انجام سونوگرافی دوم رفتم نسل امید ولی متاسفانه    این سری باباجون از مشهد بخاطر مشغله کاری نتونست بیاد،هرچند که برای سونوگرافی دوم همراه داخل اتاق اجازه نمی دادند. ساعت 9:30 بود که رفتم توی اتاق نفسام به شماره افتاده بود و به سختی نفس می کشیدم.سونوگرافی شروع شد و بازم مثل سری قبل لم داده بودی و اصلاً تکون نمی خوردی فقط هنر نمایی که کردی این بود که فکت داشت تکون می خورد انگار داشتی چیزی می خوردی یا تمرین شیر میکیدن     می کردی خیلی این صحنه قشنگ بود . کلی احساسات مادری ام را برانگیخت یه حس خاصی داشت. بعد دکتر طول استخوانهات رو اندازه گیری کرد ماشالله بلند تر از حدی که باید بود و دک...
27 دی 1391