هدیه ی امام رضا

اولین باری که صدای قلبت...

1391/10/21 16:12
نویسنده : مامان جون
375 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم 我是白骨精0264،امروز حالت چطوره؟

 

از حال من اگر می پرسی باید بگم خیلی خرابه،از طرفی سردرد های شدید و کمی حالت تهوع 我是白骨精0360،از طرف دیگه همش فکر منفی می کنم که نکنه قلبت تشکیل نشده باشه و من الکی دلم خوش کرده باشم.我是白骨精0240

باباجون که دید اینطوریه گفت زودتر زنگ بزن و وقت سونو بگیر من هم سریع زنگ زدم و برای

 ٢٦٦بعداز ظهر وقت گرفتم.عصری با باباجون رفتیم مطب سونوگرافی،وقتی نوبتم شد، رفتم رو تخت دراز کشیدم و دکتر هم شروع کرد به سونو اینقدر دکترش بد اخلاق بود که جرات نمی کردم سوال بپرسم 我是白骨精0348ولی با این حال پرسیدم و گفتم زنده ست؟ دکتر بداخلاق هم گفت:آره این سفیدی که می بینید جنینتون ،باباجون یه نگاهی کرد به من یه لبخند محبت آمیزی زد و بعد دکتر  صدای قلبت  رو گذاشت وای که چه لحظه ای بود تا شنیدم نفسی با خنده کشیدم که شما از زیر دست دکتر پریدی. وقتی به دکتر گفتم:می شه دوباره بذاری ؟با اخم جواب داد:نه ،اینقدر حرصم گرفته بود که می خواستم خفه اش کنم 我是白骨精0275ولی نگاه مهربون باباجون 炮炮兵0350که گاهی به من و گاهی به مانیتور بود و تو رو با علاقه نگاه می کرد مانع شد.این صدای قلبت هر چند کوتاه بود ولی آنچنان آرامشی به من داد که انگار توی ابرها دراز کشیده بودم.我是白骨精0345

توی سونوگرافی امروز قد و بالای شما 14mm بود و امروز 7w+6d هست که من و شما با هم هستیم و من و بابا جون از حضور شما خیلی خوشحال هستیم . 炮炮兵0353

                      اولین سونوگرافی

 

از مطب سونوگرافی که اومدیم بیرون دیگه دل توی دلم نبود که زنگ بزنم و به مامانم خبر بدم我是白骨精0397بنابر این توی راه زنگ زدم،بعد از سلام و احوالپرسی گفتم:دیگه چه خبر مادر بزرگ ؟

مامانم هم اصلاً متوجه نشد!دوباره گفتم:انگار از وقتی که مادربزرگ شدی...مامانم با صدایی متعجب گفت:واقعاً...!بعد هم کلی خوشحال شد  _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_ و تبریک گفت و خداحافظی کردیم.

 

می دونی مامان جون همیشه با خودم فکر می کردم هر وقت باردار شدم خاطرات نی نی ام رو تو یه دفتر براش بنویسم我是白骨精0330 بنابراین تا به ماشین برسیم یه لوازم التحریر سر راهمون بود به باباجون که گفتم کلی استقبال کرد و رفتم داخل مغازه از اونجایی که هنوز جنسیت معلوم نشده که دخمل خانوم هستی ❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤یا آقا پسمل ❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤بنابر این یه دفتر می خواستم که بی طرف باشه صد مدل دفتر دیدم تا بالاخره دو تا انتخاب کردم و مونده بودم کدوم رو بردارم از بابا جون کمک خواستم که خیلی ریلکس گفت:هیچ کدام من یکی دیدم که روش نوشته      ONLY GIRLSاون رو بردار،بعد من کلی توضیح دادم که می خوام بی طرف باشه ولی باباجون با اصرار فراوان گفت:بردار کاریت نباشه من به دلم یه چیزایی افتاده ...و در ادامه اش زیر لب با خنده گفت: نترس اون با من 炮炮兵0297

منهم دیدیدم که اینطوریه با کلی حرص 我是白骨精0415موافقت کردم و اون دفتر رو با یکسری خودکارهای رنگی رنگی خردیم و اومدیم خونه.

 دفتری که بابا جون پسندید

وقتی رسیدیم خونه مامانم دوباره زنگ زد بعد از کلی قسم که راست می گی یا الکی گفت:از اون موقع من دارم گریه می کنم...

 

اون یکی مامان بزرگ (مامان باباجون)خیلی جالب حضور شما رو فهمید.

 

تازه چند روزی بود که از سونوگرافی ام می گذشت که مامان بزرگ برای احوال پرسی تماس گرفت ،بعد پرسید تنها هستید؟باباجون هم گفت:آره خودمون ۳ نفریم.مامان بزرگ با تعجب پرسید:۳ نفر 20.gif باباجون هم گفت :آره دیگه ما و نی نی مون . مامان بزرگ هم کلی ذوق کرد و برامون آرزوی سلامتی کرد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان یاسمن ومحمد پارسا
21 دی 91 16:02
مبارکه عزیزم ایشالاه نی نی به سلامتی و خوشی به دنیا میاد
نگاری
21 دی 91 16:18
اخی
راستی سلام مامان خانوم
منم اولین باری که صدای قلبش رو شنیدم همین حال و داشتم و کلی درک میکنم
تازه من اصلا منتظر یه همچین موضوعی نبودم کلی سوپرایز شدم


خوب تقریبا برای منهم همین طور بود
مامان صدرا
1 بهمن 91 10:29
منم وقتی صدای قلب علی اکبر جون آبجیم رو برای اولین بار شنیدم خیلی خیلی خوشحال شدم و واقعاً لحظه پرهیجانی بود. انشاالله ضربان قلبش برای سالهای زیاد منظم و سلامت بزنه خوشگل خاله