بازگشت به مشهد
تقریباً 2 ماهی شد که تهران بودم ،و بعد از اینکه کلی با مامانم مهمانی و خرید رفتیم تصمیم گرفتم چند وقتی رو هم پیش باباجون باشم تا برای مدتی این خانواده خوشبخت در کنار هم باشیم.بنابراین 24 آذر صبح زود با قطار پردیس
عازم مشهد شدم.طی راه اکثراً خواب بودم فقط برای صبحانه و ناهار بیدار شدم یه چیزی خوردم و دوباره خوابیدم تا رسیدم مشهد، وقتی رسیدم باباجون آمد دنبالم و با هم آمدیم خونه،هوای مشهد چندین برابر تهران سرد بود اینقدر که آدم از سرما می لرزید. از شانس من هم شب شومینه یک دفعه خاموش شد و مجبور شدیم اتاق پذیرایی را ترک کنیم و به اتاق خواب کوچ کنیم .اون شب هوای پذیرایی با بیرون تقریباً هیچ فرقی نداشت.
صبح باباجون از خواب که بیدار شد رفت به دنبال خرید بخاری ،و ظهر با یک بخاری قشنگ برگشت و کار گذاشت تو روشن کرد،ولی از صبح تا شب از سرما من 3تا لباس گرم روی هم پوشیده بودم.