نگار خانومی یک ماهه ما
سلام خاله جونی
یک ماهگیت مبارک عزیز دلم.
انشاالله صدو بیست ساله بشی. دلبر کوچولوی خاله.
مامانی حسابی سرش با شما گرمه و وقت نمی کنه بیاد نت و برات بنویسه. این پست رو هم برای سورپرایز آبجی جونم گذاشتم.
پنجشنبه گذشته همزمان با شب آرزوها همه خونه باباحاجی عزیز دعوت داشتیم و بابا حاجی به مناسبت نقل مکان به خونه جدید سور داده بودند و به جز سه نفر همه بچه ها و نوه ها و نتیجه های بابا حاجی دور هم جمع بودیم .
بابای شما هم که دلش برای شما خیلی تنگ شده بود و خودش رو از مشهد رسوند و خدا رو شکر بابایی هم توی مهمونی بودند.شما کوچولوترین فرد مهمونی بودید و همه از اومدنتون به مهمونی خیلی خوشحال شدند. مامان جون هم برای خونه باباحاجی کادو آورده بود و روش نوشته بود از طرف نگار و مامان و بابا.
اون شب همه از خاطراتشون تعریف می کردند و خدا رو هزاران بار شکر شب به یادموندنی و عالی بود. خدا سایه پر مهر بابا حاجی و مادرجونی رو بالای سرمون حفظ کنه و بهشون عمر طولانی و با عزت و قرین سلامتی بده. الهی آمین
خواهر عزیزم امیدوارم همیشه سلامت باشی و نگار خانوم رو با آقای همسر به بهترین شکل تربیت کنید.